/

11 خرداد 1404

کودکی که عروس شد؛ نگاهی به بحران کودک‌همسری و فیلم «شادی»

شاید تصور کنید کودک‌همسری پدیده‌ای مربوط به کشورهای فقیر، سنتی یا جنگ‌زده است. شاید فکر کنید در کشوری مثل ایالات متحده آمریکا که نماد پیشرفت و آزادی تلقی می‌شود، دختربچه‌ها آزادند تا کودکی کنند. اما واقعیت تلخ‌تر از تصور است.

طبق گزارش سازمان «Unchained at Last»، بین سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۸، بیش از ۳۰۰ هزار کودک در آمریکا ازدواج کرده‌اند. بسیاری از آن‌ها دخترانی ۱۲ تا ۱۵ ساله بوده‌اند، و اغلب هم با مردانی بسیار بزرگ‌تر از خود. این یعنی کشوری که خود را مهد دموکراسی و آزادی می‌داند، هنوز نتوانسته از حقوق پایه‌ای کودکان دفاع کند.

کجا بیشترین کودک‌همسری رخ می‌دهد؟

طبق آمار یونیسف، کشورهای نیجر، آفریقای مرکزی، چاد، بنگلادش، هند، سودان جنوبی، گینه و اتیوپی در صدر جدول کودک‌همسری قرار دارند. در نیجر، بیش از ۷۵٪ دختران پیش از ۱۸ سالگی ازدواج می‌کنند. در بنگلادش، حدود ۵۰٪ ازدواج‌ها مربوط به کودکان است.

ایران نیز از این مسئله در امان نیست. طبق آمار رسمی، سالانه هزاران دختر زیر ۱۵ سال به عقد مردانی اغلب بسیار مسن‌تر درمی‌آیند. در برخی مناطق روستایی و حاشیه‌ای، این مسئله نه تنها پذیرفته‌شده بلکه بخشی از فرهنگ اجتماعی تلقی می‌شود.


وقتی کودکی تمام می‌شود، بی‌صدا و بی‌اجازه

تصور کن دختربچه‌ای را که گوشه‌ای نشسته، با عروسکش حرف می‌زند. دنیایش رنگی‌ست، ساده، امن و کوچک.
اما ناگهان دستی عروسک را از او می‌گیرد. به او گفته می‌شود:
«بزرگ شدی… از این به بعد باید زندگی بچرخانی.»

درست همان لحظه، کودکی‌اش تمام می‌شود — بی‌هیچ اخطار، بی‌هیچ آمادگی.

بیشتر این دختران از سال‌ها پیش می‌دانند که قرار است ازدواج کنند. این واژه در ذهنشان مثل یک سایه تاریک می‌چرخد، با چشمانی ترسناک. اما روزی که همه‌چیز واقعاً اتفاق می‌افتد، ترس دنیایشان را می‌بلعد.


مادر شدن در کودکی

بدون درک درست از بدن خود، بدون فهم مفهوم رابطه، بدون هیچ آموزشی درباره بارداری یا زایمان، ناگهان با یک واقعیت مواجه می‌شوند:
«تو مادر شدی.»

در بسیاری از کشورها، دختران ۱۳ یا ۱۴ ساله مجبور به زایمان می‌شوند. عوارض پزشکی مثل فیستول، زایمان سخت، افسردگی پس از زایمان، و مرگ مادر و نوزاد، تهدیدی جدی برای آن‌هاست. آن‌ها نه تجربه دارند، نه اطلاعات. فقط می‌دانند که مسئولیتی بزرگ روی دوش‌شان افتاده؛ مسئولیتی که خودشان هم هنوز برایش کودک‌اند.


یک روایت واقعی: “رُز” از مالاوی

رُز فقط ۱۳ سال داشت که مجبور به ازدواج با مردی ۳۰ ساله شد. پدرش بدهکار بود، و ازدواج دختر، راهی برای تسویه بدهی.
رُز نه چیزی از رابطه زناشویی می‌دانست، نه آمادگی بارداری را داشت. تنها ۹ ماه بعد، هنگام زایمان، نوزادش مرد. خودش هم به‌سختی زنده ماند. وقتی با او صحبت کردند، تنها جمله‌ای که مدام تکرار می‌کرد این بود:
«من هنوز دختر بودم. هنوز می‌خواستم بازی کنم.»


کودکی که نیروی کار شد

در بسیاری از مناطق فقیرنشین و حاشیه‌نشین، فرزند بیشتر یعنی نیروی کار بیشتر.
بچه‌ها، به‌جای مدرسه، وارد خیابان‌ها می‌شوند. دست‌فروشی می‌کنند، زباله‌گردی می‌کنند، کارگر آجرپزی می‌شوند.
از همان کودکی، با واقعیت خشن زندگی آشنا می‌شوند:
فقر، اعتیاد، خشونت خانگی، و حتی آزار جنسی.

ذهن آن‌ها زودتر از سنشان بزرگ می‌شود. دیگر بازی و شادی در کار نیست. در ذهنشان، انسان‌ها «قیمت» دارند. مرد بودن یعنی مالکیت. زن بودن یعنی مسئولیت بی‌پایان.


فیلمی به نام «شادی»؛ فریاد یک حقیقت خاموش

«شادی» فقط یک فیلم نیست؛ فریاد یک زن است که نتوانست در برابر رنجِ خاموش دختران بی‌تفاوت بماند.
پرسین، فیلم‌ساز دغدغه‌مند، در جریان فعالیت‌های اجتماعی‌اش با دخترانی آشنا شد که کودکی نکرده بودند؛ دخترانی که زودتر از آن‌چه باید، بزرگ شده بودند.

او در دل پروژه‌های اجتماعی و داوطلبانه، با حقیقت کودک‌همسری روبه‌رو شد. در میان آن‌ها، دختری به نام میترا بود.


میترا؛ صدایی که خاموش نماند

میترا فقط ۱۴ سال داشت.
او دختری بود با چشم‌هایی پر از رویا. به پرسین از آرزوی رفتن به دانشگاه می‌گفت، از کتاب‌هایی که دوست داشت بخواند، از کلاس‌هایی که هیچ‌وقت نرفت.
اما صدایش آرام‌تر می‌شد وقتی از چیزی می‌گفت که حتی نامش را هم با ترس به زبان می‌آورد.
ازدواج.

او می‌دانست قرار نیست حتی راهروی دانشگاه را ببیند. می‌دانست به‌زودی باید لباس عروسی بپوشد و کودکی‌اش را در صندوقی پنهان کند.


شادی با دست‌های خالی ساخته شد، اما با دلی پر

فیلم «شادی» بدون حمایت مالی یا تجهیزات حرفه‌ای ساخته شد. پرسین، با اتکا به دغدغه و تعهد شخصی‌اش، فیلم‌نامه نوشت، کارگردانی کرد، و تدوین را نیز خودش انجام داد.

فیلم پر از نقص‌های فنی‌ست: صدا در برخی سکانس‌ها ضعیف است، دوربین گاهی لرزان است. اما در لابه‌لای این ضعف‌ها، چیزی هست که در بسیاری از فیلم‌های پرهزینه نیست:
«صداقت و درد واقعی.»


چرا باید «شادی» را ببینیم و درباره‌اش حرف بزنیم؟

چون هر کدام از ما ممکن است در نزدیکی‌مان دختری ببینیم که آرام است، خجالتی‌ست، زیاد حرف نمی‌زند. شاید فکر کنیم فقط شخصیتش این‌طور است.
اما شاید در دلش، شب‌ها با ترس بخوابد.
شاید روزی صدای قدم مردی را شنیده که قرار است به زودی شوهرش شود.

تماشای «شادی» یعنی پذیرفتن مسئولیت.
یعنی باور کنیم تغییر از «حرف زدن» شروع می‌شود.
یعنی به دختران اطرافمان دقیق‌تر نگاه کنیم، و اگر توانستیم، از عروسک‌هایشان محافظت کنیم.


یک دنیا، یک درد، یک تصمیم

کودک‌همسری فقط یک «پدیده» نیست. یک «فاجعه انسانی» است.
و مثل هر فاجعه‌ای، نیازمند واکنش و مسئولیت‌پذیری است — از سیاست‌گذاران گرفته تا معلمان، خانواده‌ها، هنرمندان و حتی ما مخاطبان.

فیلم‌هایی چون «شادی» تلنگری‌ هستند. پنجره‌ای کوچک به دنیایی تاریک. نوری کم‌جان، اما واقعی، که نشان می‌دهد هنوز هم می‌توان کاری کرد.
حتی اگر کاری کوچک باشد — مثل دیدن، مثل فهمیدن، مثل نگذاشتن برای فردا.

فیلم شادی را از طریق لینک زیر ببینید و دیدن آن را به دوستانتان پیشنهاد دهید.

https://www.aparat.com/v/f06241e